دلیل قدرت طبع و فصاحت ان نبود
که لب گشاید شاعر به مغلق و معوج
کلام نامتناسب به ذوق مردم روز
فصیح نیست، چه بحر رمل چه بحر هزج
کنونکه مرکب ماشین برق و طیاره است
سفر چگونه کند کس با اشتر و هودج
زمانه مقتضی سیر و گشت غرب بود
اگرچه آرزوی تو است مکه رفتن و حج
چو رسم ریش تراشیست در جهان معمول
دگر چه طعنه زند ریش پهن بر کوسج
ترا که نقد سخن غیر رایح است، چرا؟
بدون منطق و حق گیردت ز سامع لج
چرا توقع دارد که شاعرش دانند
کسیکه باز ندانسته است خر ز خلج
زهی فصاحت سعدی و سادهگوئی او
خوشا کسیکه از او پیرو است چون ایرج
خلاف سبک فلان شاعر تهی ز شعور
که با لغات غریب و عجیب و عسر و حرج
سخن سراید نه طرز نو نه شکل قدیم
خهی فصاحت معوج زهی سلیقهء کج
چگونه شاهد بزم ادب شود این زشت
به چشم کور و به سر کل، ز دست و پا اعرج